در این جلسه رویکرد رفتارگرایی در 7 محور بررسی و پژوهش می شود.
محورهای تحقیق و پژوهش
۱. رفتارگرایی از کجا شروع شد و چه مسیری را تا امروز طی کرده است. (تاریخچه رفتارگرایی)
۲. افراد تاثیرگذار بر این رویکرد چه کسانی بودند. ( تاریخچه زندگی، باورها و اعتقادات، اثرشان بر رویکرد)
۳. کلیدواژههای رفتار گرایی
۴. نگاه رفتارگرایان به خدا، جهان و انسان
۵.انسان از دیدگاه این رویکرد چگونه بیمار میشود؟
۶. انسان از دیدگاه این رویکرد چگونه درمان میشود؟(روشهای درمان)
۷. نقد و بررسی رویکرد نقاط ضعف و قوت
رفتارگرایی به رویکردی روانشناختی اشاره میکند که تاکید آن بر روشهای علمی و عینی تحقیقی است. این رویکرد صرفاً به بررسی رفتارهای مربوط به محرک-پاسخ عینی علاقهمند بوده و اذعان می کند تمام رفتارها از طریق تعامل با محیط آموخته میشوند. جنبش رفتارگرایانه در سال ۱۹۱۳ و با نگارش مقالهای از سوی جان واتسون تحت عنوان «روانشناسی از دید یک رفتارگرا» آغاز شد که وی در آن تعدادی از مفروضات اساسی درباره روششناسی و تجزیه و تحلیل رفتاری را ارائه میدهد.
رفتارگرایی با تأکید بر تأثیر نقش عوامل محیطی در رفتار، آنها را به فاکتورهای ارثی و ممانعتکنندههای ذاتی تقسیم میکند. این عوامل از اساس به تمرکز بر یادگیری مربوط میشوند. ما رفتار جدیدی را از طریق شرطیسازی کلاسیک یا عامل (که به طور کلی به عنوان «نظریهی یادگیری» شناخته میشود) میآموزیم. بنابراین، ذهن ما در هنگام تولد، همانند «یک لوح سفید و نانوشته» است (لوحی سفید و پاک). ( جان لاک)
نظریهها باید توسط دادههای تجربی حاصله از طریق مشاهدات کنترل شده و اندازهگیری دقیق رفتار پشتیبانی شوند. واتسون (۱۹۱۳) اظهار داشت که: «روانشناسی از دید رفتارگرایان، یک شاخهی آزمایشی کاملاً علمی از علوم طبیعی محسوب میشود. هدف نظری آن، پیشبینی و کنترل است». درنتیجه اجزای یک نظریه باید ساده باشد. رفتارگرایان استفاده از تعاریف عملیاتی (تعریف متغیرها از نظر رویدادهای قابل مشاهده و قابل اندازهگیری) را پیشنهاد میکنند.
و از این رو در مقابل رویدادهای داخلی مانند تفکر و احساسات قرار دارد. در حالیکه رفتارگرایان اغلب وجود و شناخت احساسات را میپذیرند، اما ترجیح میدهند که آنها را مطالعه نکنند، زیرا تنها رفتار قابل مشاهده (به عبارت دیگر رفتار خارجی) است که میتواند از نظر عینی و علمی اندازهگیری شود. بنابراین، رویدادهای داخلی از قبیل تفکر باید از طریق اصطلاحات رفتاری توضیح داده شوند (و یا روی هم رفته حذف شوند).
هیچگونه تفاوت بنیادینی (از لحاظ کیفی) بین رفتار انسان و حیوانات وجود ندارد. بنابراین، تحقیق را میتوان هم روی حیوانات و هم روی انسان انجامداد (به عبارت دیگر، روانشناسی مقایسهای). بنابراین موشها و کبوترها منبع اصلی اطلاعات برای رفتارگرایان بودند. زیرا محیط آنها را میتوان به راحتی کنترل کرد.
تمام رفتارها، بدون توجه به اینکه تاچه حد پیچیده هستند، میتوانند به یک رابطهی محرک-پاسخ ساده شده و تقلیل یابند. واتسون هدف از روانشناسی را اینچنین بیان میدارد: «پیشبینی این امر که اِعمال محرکها، چه واکنشهایی را در پی خواهد داشت و یا اینکه با توجه به واکنش موردنظر، چه موقعیت و یا محرکی سبب بروز واکنش شده است.»
از لحاظ تاریخی، مهمترین تمایز بین نسخههای رفتارگرایی، بین «رفتارگرایی متدولوژیکی» اصلی واتسون و انوع رفتارگرایی که بعداً از کار او الهام گرفته شده است، میباشد که به طور کلی از آنها با عنوان نورفتارگرایی یاد میشود (به عنوان مثال، رفتارگرایی رادیکال).
از مقالهی واتسون با عنوان «روانشناسی از دید یک رفتارگرا» اغلب به عنوان «مانیفست رفتارگرایی» یاد میشود. که واتسون در آن یک نمای کلی از اصول همهی رفتارگرایان را ارائه میکند:
«روانشناسی از دید رفتارگرایان، یک شاخه تجربی و آزمایشگاهی کاملاً عینی از علوم طبیعی است. هدف نظری آن، پیشبینی و کنترل رفتار است. شکلهای مختلف درونگرایی هیچ بخش مهمی از روشهای آن را تشکیل نمیدهد. و ارزش علمی دادههای آن نیز مستلزم آمیخته شدن با تفسیرهای مرتبط با هشیاری نیست. رفتارگرایان، بهمنظور تلاششان برای دریافت طرحی کلی از واکنش حیوانات، هیچ خط تقسیمی بین انسان و سایر جانوران بهرسمیت نمیشناسند. رفتار انسان با تمام پیراستگی و پیچیدگی آن، تنها بخشی از طرح کلی تحقیق رفتارگرایان است.»
رفتارگرایی رادیکال توسط بی.اف اسکینر بنیان نهاده شد. و با این فرضِ رفتارگرایی متدولوژیک موافق بود که هدف روانشناسی میبایست پیشبینی و کنترل رفتار باشد. اسکینر نیز مانند واتسون، نقش رویدادهای روحی داخلی را بهرسمیت شناخت درحالیکه موافقبود رویدادهای شخصی نمیتواند برای توضیح رفتار استفادهشود. اما او پیشنهاد کرد که این موارد باید در توجیه تجزیه و تحلیل رفتار مورد استفاده قرار گیرند.
یکی دیگر از تمایزهای مهم موجود بین رفتارگرایی متدولوژیک و رفتارگرایی رادیکال، مربوط بهمیزان تاثیر عوامل محیطی بر رفتار است. رفتارگرایی متدولوژیک واتسون (۱۹۱۳) معتقدست که ذهن هنگام تولد همانند «یک لوح سفید و نانوشته» است (لوحی سفید و پاک). در مقابل، رفتارگرایی رادیکال بر این باور است که موجودات با رفتارهای ذاتی به دنیا میآیند. و در نتیجه معتقد به نقش ژنها و اجزای بیولوژیکی در رفتار میباشند.